تنها
من همیشه تنهایی رو دوست داشتم و برعکس بقیه ادمها هیچ وقت از تنهایی وقت گذروندن فراری نبودم. اما جدیدا فهمیدم تنها انجام دادن یه سری کارها از اون چیزی که فکر میکردم هم لذت بخش تره. اول با تنها بیرون رفتن شروع کردم. بعضی شب ها تنها میرم آ اس پ یه گوشه کنار حوض با خودم خلوت میکنم و قهوه میخورم و کتاب میخونم یا پادکست و موزیک گوش میدم و تو افکارم غرق میشم. بعدش شروع کردم به پیاده روی های شبانه. یه مدت هم هست جدی کوهنوردی رو شروع کردم و بعضی وقت ها که همراه پیدا نمیکنم خودم تنها تا قله هم میرم. ادمها تعجب میکنن که چه جوری تنها میرم کوه اما اونا نمیفهمن تو ارتفاع تنها نشستن و موزیک خوب گوش کردن و فکر و خیال کردن چقدر حال میده. اونا زندگیشون با بقیه ادمها معنا دار میشه. اما من فکر میکنم خودم واسه خودم کافی ام. نمیدونم شاید یه روز نه چندان دور، تنهایی سفر هم برم.